the truth I am a girl , I am smart and I know every thing
تاريخ : ۱۲ اكتبر
من يك راز دارم . مي خواهم چيز هايي درباره ي بزرگ شدن بدانم . مي خواهم از مامانم سوال هايي بپرسم ، سوال هايي مثل اين كه كي مي توانم لباس خانم هاي بزرگ را به تن كنم ؛ اما نمي توانم . هر وقت از او سوال مي كنم ، نگاهش را از من بر مي گرداند و شروع مي كند با انگشت هايش بازي كردن . بعد هم (يادش مي ايد ) كه بايد شام بپزد يا لباس توي ماشين رخشويي بيندازد و من هيچ وقت جوابي براي سوالم از او نمي گيرم . چرا ؟ مگر او نمي داند كه من چقدر از اين همه سوال توي ذهنم گيچ شده ام ؟ اگر او نتواند به من بگويد بايد منتظر چه چيز هايي باشم ، پس چطور بايد منتظر بزگ شدن باشم ؟ بعضي وقت ها ارزو مي كنم كه دختر خانم آلن بودم . او مادر انجلا است . خانم آلن هر چيزي را كه انجلا بايد بداند به او مي گويد . انجلا خيلي خوشبخت است و همين طور هم درست است . من كمي خوشبخت هستم ، چون حداقل مامانم به كمي از سوال هايم جواب مي دهد .
violet.Baudelaire